روزی روزگاری در دهکدهای دوردست پسری به نام «غلام» با مادر پیرش زندگی میکرد. او اهل کار کردن نبود و همیشه دوست داشت بهراحتی پول دربیاورد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : دزدی
قصه کودکانه: عمو یادگار و گنجشک کوچولو || بادآورده را باد میبرد
یک روز که گنجشک نشسته بود جلوی لانهاش، باد از توی پنبهزار یک پنبهدانه آورد و انداخت جلوی پایش.
بخوانید5 داستان آموزنده درباره دزدی و سرقت
آنکس که مهریه زن را نمیدهد و قرض میگیرد و ادا نمیکند و از دادن زکات واجب جلوگیری میکند و غیره از مصادیق سرقت است ولکن تداعی از دزدی به سرقت اموال و متاع مردم مخفیانه و با حیله گرفتن است که مورد نظر است.
بخوانیدقصه کودکانه: دماغ سوخته! / عاقبت دزدی از زنبورها
آقاخرسه توی غارش خوابیده بود که خانم خرسی بیدارش کرد تا بره دنبال غذا. اما روباه حیله گر اونو فریب داد تا بره عسل زنبورها رو بدزده و این هم عاقبتش ...
بخوانید