در هفت سال گذشته هر بار و همیشه که به او زنگ میزنم، در منزل است. در هفت سال گذشته شاید هفتاد بار به او زنگ زدهام و در این مدت، او همیشه گوشی تلفن را برداشته است.
بخوانیدداستان کوتاه چیست و چه مشخصه هایی دارد؟
داستان کوتاه گونهای از ادبیات داستانی است که نسبت به رمان یا داستان بلند حجم بسیار کمتری دارد و نویسنده در آن برشی از زندگی یا حوادث را مینویسد
بخوانیدداستان کوتاه: طاغوت و یاقوت هر دو زن بودند / الهه عروضی
روز پائیزی قشنگی بود. یکهو ابرها همه جمع شدند یکجا. هوا تاریک شد. باد شدیدی آمد و در و پنجرهها به هم خوردند.
بخوانیدداستان کوتاه: لکهها / زویا پیرزاد
یک سال بعد از آشناییشان، مادر لیلا وقت معرفی علی به عمهی لیلا که تازه از آمریکا آمده بود گفت «علیآقا، نامزد لیلا جان».
بخوانیدداستان کوتاه: جمعهها / شیوا ارسطویی
داداش دیر کرده بود. شهرزاد نگاه کرد به ساعت بزرگ، بالای سر خانم سرهنگ. با هر تیک تاک، یک چشم با مژهی مصنوعی، کنار صفحه، گوشهی بالای ساعت، چشمک میزد.
بخوانیدداستان کوتاه: یک داستان عاشقانه کوتاه / مدیا کاشیگر
عباس میگفت: «از سینما شروع شد ــ فیلمِ نگهبانِ شبِ لیلیانا کاوانی. من توی صف بودم و داشتم به گیشه میرسیدم که یکهو چشمم افتاد به نسرین
بخوانیدداستان کوتاه: آتش زردشت / هوشنگ گلشیری
هفت نفر بودیم و در اتاق پذیرایی مجموعهی خانههای بنیاد نشسته بودیم دور میزی گرد با دو فلاسک چای و پنج شش لیوان و یک ظرف قند و یک زیر سیگاری.
بخوانیدداستان کوتاه: قصه عینکم || نوشته: رسول پرویزی
به قدری این حادثه زنده است که از میان تاریکیهای حافظهام روشن و پرفروغ مثل روز میدرخشد. گوئی دو ساعت پیش اتفاق افتاده، هنوز در خانة اول حافظهام باقی است.
بخوانیدداستان کوتاه: شرق بنفشه / شهریار مندنی پور
حالا که دانستهای رازی پنهان شده در سایهی جملههایی که میخوانی، حالا که نقطه نقطه این کلام را آشکار میکنی، شهد شراب مینو به کامت باشد؛
بخوانیدداستان کوتاه: شهر کوچک ما / احمد محمود
بامداد یک روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخلهای بلندپایه.
بخوانید