فاطمه یکی از باهوشترین و زیباترین دختران دهکدهی خود بود و پدرش تصمیم داشت او را به مرد ثروتمندی بدهد که با آسایش و راحتی زندگی نماید؛ اما یک روز قاسم ماهیگیر به خانه آنها آمد و فاطمه را از پدرش خواستگاری کرد.
بخوانیدداستان کودکانه: بُنتی و شیشۀ شکلات || حرص و طمع خوب نیست
داستان آموزنده: یک روز عید، بُنتی همراه مادرش به خانهی زن ثروتمندی رفت. این زن ثروتمند دوست مادرش بود. بعد از سلام، دو زن همدیگر را بغل کردند و با روبوسی، عید را به هم تبریک گفتند.
بخوانیدداستان کودکانه: تبر طلایی || افسانهی چینی درباره راستگویی
افسانه چینی: یکی بود یکی نبود، روزی روزگاری پسر کوچکی به اسم «لی اکسیاسو» بود. وقتی او پنجساله بود، پدر و مادرش مردند و یتیم شد. لی پیش برادر و زنبرادرش رفت تا با آنها زندگی کند.
بخوانیدداستان زیبا و آموزنده: الاغ زیبا || ظاهر زیبا داشتن کافی نیست!
روزی روزگاری در جنگلی حیوانات زیادی زندگی میکردند که در آنجا اثری از قانون و عدالت نبود. الاغی احمق در آن جنگل زندگی میکرد که خود را بسیار دانا میدانست.
بخوانید5 داستان آموزنده درباره یقین و درجات آن
رتبه و درجات انبیاء با هم فرق میکرد، آن هم به خاطر داشتن مراتب یقین بوده است.
بخوانید5 داستان آموزنده درباره یتیم و یتیمنوازی
هرگز یتیم را میازار!
بخوانید5 داستان آموزنده درباره همنشین خوب و بد و تاثیر آن بر انسان
سزاوار نیست مؤ من در مجلسی بنشیند که اهل مجلس معصیت خدا کنند؛ و خود هم قادر بر تغییر مجلس نباشد!!
بخوانید5 داستان آموزنده درباره هدایت گمراهان و ارزش آن
ای علی اگر خدا بهوسیله تو مردی را هدایت کند برای تو بهاندازه آنچه آفتاب بر آن میتابد، خیر قرار داده است.
بخوانید5 داستان آموزنده درباره همسایه و همسایه داری
به همسایه خویشاوند و همسایه بیگانه نیکی و احسان کنید.
بخوانید5 داستان آموزنده درباره وسوسه شیطان
بگو پناه میبرم از شر وسوسه شیطانی که کارش وسوسه در دلهای مردمان است.
بخوانید