نخستین بار شاید در نیمههای ژانویهٔ سال جاری بود که تا سرم را بلند کردم چشمم به نقش روی دیوار افتاد. برای پیدا کردن تاریخ دقیق لازم است انسان به خاطر بیاورد چه دیده است.
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «زندگی پنهان والتر میتی» / جیمز تربر
«جا نمیزنیم!» صدای فرمانده مثل صدای شکستن یخ نازکی بود. اونیفورم رسمیاش تنش بود و کلاه سفید قیطاندوزی شدهاش را یکوری تا روی یک چشم خاکستری بیحالش پایین کشیده بود.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «چشمهای سگ آبیرنگ» / گابریل گارسیا مارکز
آنوقت نگاهی به من انداخت. فکر کردم اول زن به من نگاه میکرده. اما بعد که پشت چراغ رویش را برگرداند و من نگاهِ لغزنده و سمجِ او را، از روی شانهام، در پشت سر احساس کردم، فهمیدم که این من بودهام که ابتدا به او نگاه میکردهام.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «نامهای از یک روح» / سوزان میلنر گراهام
روز خوبی را در روستا گذرانده بودیم. کوهسار مملو از رنگهای پاییزی بود. گردش کنار رودخانه و گذراندن ساعاتی در کنار هم، یکی از خاطره انگیزترین روزهای زندگیم را رقم زده بود.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «دخترخالهها » / جویس کارول اوتس
چقدر دلم میخواهد میتوانستم شما را «فریدا» خطاب کنم اما نمیتوانم چنین اجازهای به خودم بدهم. تازگی کتاب خاطراتتان را خواندهام. دلایلی دارم که نشان میدهد ما دخترخاله هستیم. نام قبل از ازدواجم «شوارد» است البته نام خانوادگی واقعی پدرم نیست.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «یک روز خوش برای موزماهی» / جی. دی. سالینجر
نود و هفت تبلیغاتچیِ نیویورکی توی هتل بودند و خطوطِ تلفنیِ راهِ دور را چنان در اختیار گرفته بودند که زنِ جوانِ اتاق شمارهٔ ۵۰۷ مجبور شد از ظهر تا نزدیکیهای ساعت دو و نیم به انتظار نوبت بماند. اما بیکار ننشست.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «بوی خوش سیگار» / آلبا دُ سِسپِدِس
در بهار سال ۱۹۴۴ همراه تعدادی از دوستانم که آنها نیز در تبعید به سر میبردند در ناپل بودیم. پولی نداشتیم، کم غذا میخوردیم و فقیرانه لباس میپوشیدیم.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «از دوران کودکی» / هرمان هسه
جنگل قهوهای در دوردست از همین چند روز پیش به این طرف سوسویی بانشاط از رنگ سبز برگهای تازه را نشان میدهد. در منطقهٔ لترسبرگ من امروز اولین گلهای نیمه باز پامچال را مشاهده کردم.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «بوسه» / آنتوان چخوف
در ساعت هشت شب بیستم ماه می تمامی شش گروه توپخانه از تیپ آتشبار نیروهای ذخیره در دهکدهٔ مایستکچی در میانهٔ راه خود به اردوگاه اصلی برای سپریکردن شب توقف کردند.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «گربه سیاه » / ادگار آلن پو
داستانی را که میخواهم به روی کاغذ بیاورم هم بس حیرتانگیز است و هم بسیار متداول. انتظار باور آن را ندارم. انتظار باوری که حواس خود من نیز حاضر به گواهی آن نباشد، تنها یک دیوانگیست، و من دیوانه نیستم.
بخوانید