ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر
توی یک جنگل سرسبز و قشنگ، حیوانات زیادی زندگی می‌کردند.
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۲۳ اسفند
قصه کودکانه «مرد فقیر»
در روزگاران قدیم مرد فقیری زندگی می‌کرد که تمام دارایی‌اش یکدست لباسی بود که به تن داشت و کیسه‌ای برای گدایی.
بخوانید -
۲۳ اسفند
قصه کودکانه «خاله‌بازی»
ندا و نگین دوتا خواهر کوچولوی مهربان هستند. آن‌ها همیشه باهم بازی می‌کنند.
بخوانید -
۲۳ اسفند
قصه کودکانه «ملخ طلایی»
روزی روزگاری در سرزمین ما، مرد باایمان و خوش‌اخلاقی زندگی می‌کرد که خیلی دوست داشت به دیگران کمک کند.
بخوانید -
۲۳ اسفند
قصه کودکانه «نی‌نی تنبل»
نی‌نی و مامان می‌خواستن باهم برن خونه‌ی مامان‌بزرگ. مامان، نی‌نی رو بغل کرده بود ولی نی‌نی دوست داشت خودش راه بره.
بخوانید -
۲۳ اسفند
قصه کودکانه «راز شادی»
سال‌ها پیش در جایی دور، دهکده‌ای بود. مردم این دهکده از صبح تا شب کار می‌کردند. هر یک از آن‌ها سعی می‌کرد تا برای خودش خانه‌ای داشته باشد و غذایی تهیه کند.
بخوانید -
۲۳ اسفند
قصه کودکانه «قارقارک و پرپری»
توی یک مزرعه تعداد زیادی شترمرغ زندگی می‌کردند. صاحب مزرعه از شترمرغ‌ها نگهداری می‌کرد تا بزرگ شوند و تخم بگذارند.
بخوانید -
۲۳ اسفند
قصه کودکانه «آرزوی یلدا»
یلدا کوچولو در روز سی‌ام آذر یعنی آخرین روز پاییز و شب یلدا به دنیا آمده بود.
بخوانید -
۲۳ اسفند
قصه کودکانه «تلاشگر»
در زمان‌های قدیم که وقتی بین دو کشور جنگی درمی‌گرفت، دو سپاه روبروی هم قرار می‌گرفتند و باهم جنگ تن‌به‌تن می‌کردند
بخوانید -
۲۳ اسفند
قصه کودکانه «امیرحسین و پرنده‌ها»
امیرحسین پرنده‌ها را خیلی دوست دارد. دلش می‌خواهد در روزهای سرد زمستان برایشان خرده‌نان بریزد تا بخورند.
بخوانید