بتی بیخاصیت با هَری تنبل و کِیت چاقه که دست به سیاهوسفید نمیزدند، از زمین تا آسمان فرق داشت. او از صبح تا غروب کار میکرد
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۲۸ اسفند
افسانهی شریک غم و شادی / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، خیاطی زندگی میکرد که مثل خروسجنگی اهل دعوا و کتککاری بود.
بخوانید -
۲۸ اسفند
افسانهی لانه مرغ / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، شعبده بازی بود که عده زیادی را دور خودش جمع میکرد و با حقههای شعبده بازی آنها را سرگرم میکرد.
بخوانید -
۲۸ اسفند
افسانهی سه آدم تنبل / قصهها و داستانهای برادران گریم
پادشاهی بود که سه پسر داشت و هر سه را خیلی دوست داشت؛
بخوانید -
۲۸ اسفند
افسانهی پیرزن گدا / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، پیرزنی بود که گدایی میکرد. او درست مثل پیرزنهای گدای دیگری بود که تاکنون دیدهاید.
بخوانید -
۲۸ اسفند
افسانهی شیردالِ پیر / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، پادشاهی زندگی میکرد که نه اسمش را میدانم و نه میدانم حاکم کدام سرزمین بود.
بخوانید -
۲۸ اسفند
افسانهی خدمتکاران خانهزاد / قصهها و داستانهای برادران گریم
- کجا میروی؟ - میروم به والپ.
بخوانید -
۲۸ اسفند
افسانهی هَریِ تنبل / قصهها و داستانهای برادران گریم
هری خیلی تنبل بود. او کار چندانی نداشت: فقط باید بز را به چراگاه میبرد.
بخوانید -
۲۸ اسفند
افسانهی فرزند نمک نشناس / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، زن و مردی کنار درگاه خانهشان نشسته بودند. آنها مرغی کباب شده را روی میز گذاشته بودند
بخوانید -
۲۸ اسفند
افسانهی کِنُویست و سه پسرش / قصهها و داستانهای برادران گریم
میان وِرِل و سوییست مردی زندگی میکرد که نامش کِنُویست بود.
بخوانید