TimeLine Layout

آبان, ۱۴۰۰

  • ۱۴ آبان

    قصه کودکانه: تُپلی و کُپلی در مزرعه || بیا بریم شیر بدوشیم

    کتاب قصه کودکانه بیا بریم شیر بدوشیم (9)

    تپلی و کپلی، به همراه دوستشان «روبی»، در میان گل‌ها و سبزه‌ها، به بازی و شیطنت مشغول بودند که سروکله پدربزرگ پیدا شد. پدربزرگ سه ظرف بزرگ در دست داشت. پدربزرگ گفت: «بچه‌های قشنگ من، نگاه کنید چی برایتان آورده‌ام.»

    بخوانید
  • ۱۳ آبان

    قصه کودکانه: بانوی فرمانروا، بلقیس || قصه‌های قرآن برای کودکان

    کتاب قصه کودکانه بانوی فرمانروا، بلقیس (12)

    بلقیس، فرمانروا و ملکه‌ی کشور آباد و سرزمین پهناور یمن بود که در زمان حضرت سلیمان علیه‌السلام زندگی می‌کرد و لشکریان نیرومند و فراوانی داشت. او هرروز بر تخت بسیار بزرگ و زیبایش که از عاجل فیل ساخته شده بود، می‌نشست و بزرگان کشورش را فرامی‌خواند

    بخوانید
  • ۱۲ آبان

    داستان آموزنده: آرزوی پرماجرا || قصه‌های مثنوی

    کتاب داستان آموزنده آرزوی پرماجرا (15)

    روزی روزگاری در زمان قدیم جوانی زندگی می‌کرد که نامش عادل بود. عادل کاروبار درست‌وحسابی نداشت؛ اما آدم خوبی بود. او از شهر دیگری به آنجا آمده بود و هر کس چیزی درباره‌اش می‌گفت؛ اما خودش می‌گفت: «آمده‌ام پدربزرگم را پیدا کنم. او سال‌ها پیش به این شهر آمده است و دیگر برنگشته.»

    بخوانید
  • ۱۲ آبان

    قصه کودکانه: آمادگی برای مدرسه || مری و مارتین در مدرسه و مهدکودک

    کتاب قصه کودکانه آمادگی برای مدرسه (13)

    تقریباً آخر تابستان بود. موقع آن رسیده بود که مِری و مارتین برای مدرسه آماده شوند. امسال مری به کلاس اول و مارتین به مهدکودک می‌رفت. مادر گفت: «عجله کنید. می‌خواهیم برویم و خرید کنیم

    بخوانید
  • ۱۱ آبان

    قصه تصویری کودکانه: ملکه عجول

    قصه-تصویری-کودکانه-ملکه-عجول

    روزی روزگاری در سرزمین دوری، پادشاهی به اسم تِرِوِر همراه ملکۀ قشنگش هلیا زندگی می‌کرد. همه تِرِور رو به خاطر مهربونی و عدالتش دوست داشتند؛ ولی همسرش خیلی عجول بود و همه ازش دوری می کردند.

    بخوانید
  • ۱۱ آبان

    قصه تصویری کودکانه: ملکه بزرگ جوان

    قصه-تصویری-کودکانه-ملکه-بزرگ-جوان

    روزی روزگاری در کشور باشکوهی به نام کاسپیا، پس از آن که پادشاه و ملکه از دنیا رفتند، سیاهی بر خانوادۀ سلطنتی سایه انداخت. سوفیا دختر ده ساله آنها تنها بازماندۀ این خانواده و وارث تاج و تخت بود.

    بخوانید
  • ۱۱ آبان

    قصه تصویری کودکانه: مرغ طلسم شده

    قصه-تصویری-کودکانه-مرغ-طلسم-شده

    روزی روزگاری دختر کوچکی به اسم هِدِر با پدر و مادرش زندگی می‌کرد. هدر بچه شاد و باهوشی بود. پدرش که هیزم شکن بود درآمد چندانی نداشت؛ ولی همیشه نیازهای اصلی خانواده اش رو برطرف می کرد.

    بخوانید
  • ۱۱ آبان

    قصه کودکانه آقا فیله از همه قوی‌تره || دوستانمان را شاد کنیم.

    قصه-کودکانه-آقا-فیله-از-همه-قوی‌تره

    یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود در یک روز قشنگ بهاری، همۀ حیوانات جنگل جمع شده بودند و راجع به مسئله مهمی باهم حرف می‌زدند. اول‌ازهمه آقا خرسه رفت روی تخته‌سنگ بزرگ و گفت: «حیوانات عزیز، ما همه امروز اینجا جمع شده‌ایم تا راجع به مسئلۀ مهمی صحبت کنیم و آن این است که جنگل ما خیلی‌خیلی بزرگ است...

    بخوانید
  • ۱۱ آبان

    قصه کودکانه پیش از خواب: طاووس مغرور

    قصه-کودکانه-طاووس-مغرور

    در جنگلی بزرگ و سرسبز، طاووس قشنگی میان درختان بلند لانه داشت. طاووس هرروز از لانه‌اش بیرون می‌آمد، کنار دریاچۀ آرام و آبی می‌رفت، دمش را که پرهای رنگارنگ داشت، مثل چتری زیبا باز می‌کرد و در آب زلال دریاچه به خودش خیره می‌شد.

    بخوانید
  • ۱۱ آبان

    قصه کودکانه: آرزوی ماهی کوچولو || گردش ماهی در جنگل

    قصه-کودکانه-آرزوی-ماهی-کوچولو

    در یک دریاچۀ آبی و قشنگ، کنار جنگلی بزرگ و سبز، ماهی کوچولوی قرمزی زندگی می‌کرد. ماهی کوچولوی قصه ما با لاک‌پشت مهربانی دوست بود. خانۀ لاک‌پشت در جنگلِ کنار دریاچه بود و هرروز برای آب‌تنی به دریاچه می‌آمد،

    بخوانید