مینا کوچولو یک ساعت هدیه گرفته بود. مینا خیلی خوشحال بود. همیشه با ساعت حرف میزد و آن را کوک میکرد. یک روز مینا میخواست با مادرش به مهمانی برود. او ساعتش را هم با خودش برد ...
بخوانیدقصه صوتی کودکان
قصه صوتی کودکانه: چوب جادویی || مریم نشیبا
خرگوش و جوجه تیغی داشتند در راهی می رفتند که یک چوب به پای خرگوش برخورد کرد. ولی جوجه تیغی چوب را برداشت و گفت: این چوب جادویی است. آنها رفتند تا به یک مرداب رسیدند. خرگوش توی مرداب افتاد و داشت غرق می شد. ولی جوجه تیغی چوب اش را جلوی خرگوش گرفت تا او را نجات دهد ...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: بزرگترین آرزوی افسانه / با صدای مریم نشیبا
حیاط افسانه پر از گل بود. یک شب افسانه در خواب دید که همه جا پر از درخت و گل است. او در خواب آرزو کرد که ای کاش یک گنجشک باشد ...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: یه بچه باادب و مرتب || مریم نشیبا
فرناز دختر خوبی بود ولی کمی نامنظم شده بود. مادر فرناز نمی خواست به فرناز چیزی بگوید که او ناراحت شود. شب موقع خواب، مادر فرناز تصمیم گرفت تا با او حرف بزند ...
بخوانیدقصه صوتی: کاکلی، جوجهی کوچولو || با صدای مریم نشیبا
کاکلی خیلی باهوش و مهربان بود. او یک جوجه مرغ بود. جیک جیکی به کاکلی گفت بیا با هم پرواز کنیم اما کاکلی پرواز بلد نبود. کاکلی پرواز کردن بلد نبود برای همین جیک جیکی یک سنگ بزرگ آورد ...
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر