سالها پیش در کشور افسانهای چین، در آن زمان که هنوز خاقانها بر آن سرزمین حکومت میکردند و چین را دیواری بزرگی فراگرفته بود، پیرمرد خیاط گدایی به نام «نیکونخ» زندگی میکرد. این خیاط از مال دنیا فقط یک پسر به نام علاءالدین و یک زن داشت.
بخوانیددنیای نوجوانان
دختر مهربان ستاره ها: داستان دورتا ، دختر مهربان
در کنار جنگل انبوهی که پر از حیوانات زیبای کوچک و بزرگ بود یک کلبهی روستایی چوبی قرار داشت که در آن دو دختر جوان به نامهای «دورتا» و «ماری» زندگی میکردند.
بخوانیدمجموعه قصه: دختر مهربان ستاره ها / جلد 59 مجموعه کتاب های طلایی
این کتاب دربردارندهی دو قصه است: - دختر مهربان ستارهها / - علاءالدین و چراغ جادو
بخوانیدقصه های پریان: پسر دربان / بزرگی به اصل و نسب نیست!
ژنرال در طبقهی دوم زندگی میکرد و دربان در زیرزمین. بینشان فاصلهی زیاد بود، بهاندازهی تمام طبقه همکف بهاضافهی اختلاف طبقاتی. با این وصف زیر یک سقف میخوابیدند و از خیابان و حیاط پشتی هم یک منظره پیش رو داشتند.
بخوانیدقصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه
یکخانهی اربابی قدیمی بود با خندقی دورتادورش و یک پل متحرک. پل متحرک بیش از آنچه پایین باشد بالا بود، چون مَقدم هر میهمانی گرامی نبود. در قسمت بالای حصارها سوراخهایی بود برای تیراندازی...
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر