دنیای نوجوانان

علاءالدین و چراغ جادو / برگرفته از جلد 59 مجموعه کتاب‌های طلایی

علاءالدین و چراغ جادو / برگرفته از جلد 59 مجموعه کتاب‌های طلایی 1

سال‌ها پیش در کشور افسانه‌ای چین، در آن زمان که هنوز خاقان‌ها بر آن سرزمین حکومت می‌کردند و چین را دیواری بزرگی فراگرفته بود، پیرمرد خیاط گدایی به نام «نیکونخ» زندگی می‌کرد. این خیاط از مال دنیا فقط یک پسر به نام علاءالدین و یک زن داشت.

بخوانید

قصه های پریان: پسر دربان / بزرگی به اصل و نسب نیست!

قصه های پریان: پسر دربان / بزرگی به اصل و نسب نیست! 2

ژنرال در طبقه‌ی دوم زندگی می‌کرد و دربان در زیرزمین. بینشان فاصله‌ی زیاد بود، به‌اندازه‌ی تمام طبقه همکف به‌اضافه‌ی اختلاف طبقاتی. با این وصف زیر یک سقف می‌خوابیدند و از خیابان و حیاط پشتی هم یک منظره پیش رو داشتند.

بخوانید

قصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه

قصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه 3

یک‌خانه‌ی اربابی قدیمی بود با خندقی دورتادورش و یک پل متحرک. پل متحرک بیش از آنچه پایین باشد بالا بود، چون مَقدم هر میهمانی گرامی نبود. در قسمت بالای حصارها سوراخ‌هایی بود برای تیراندازی...

بخوانید