قصه های داوینچی

قصه آموزنده داوینچی: درخت غار، درخت مورد و درخت گلابی / عاقبت بخیری

قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-درخت-غار،-درخت-مورد-و-درخت-گلابی

مردی دهاتی با تبری در دست کنار درخت گلابی ایستاد. درخت غار داد زد: - آهای درخت گلابی. این مرد برای انداختن تو آمده. مرد دهاتی دسته‌ی تبرش را محکم کرد و شروع کرد به تبر زدن درخت تا آن را بیندازد.

بخوانید

قصه آموزنده داوینچی: خر و یخ / تنبلی چه عاقبت بدی دارد

قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-خر-و-یخ

روزگاری، خری بود بسیار تنبل که حتی حال و حوصله‌ی رفتن به اسطبل خودش را هم نداشت. هوا سرد بود، زمستان بود و تمام راه‌ها به خاطر یخبندان به هم شبیه شده بودند. خر روی زمین دراز کشید و با خود گفت: ۔ دیگر جلوتر نمی‌روم.

بخوانید

قصه های داوینچی: قو و زمستان مرداب / گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی

قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-قو-و-زمستان-مرداب

آن سال، زمستان در مرداب بزرگ که میان جنگلی انبوه واقع بود، زودتر از همیشه از راه رسید. تمام حیوانات و پرندگان ساکن مرداب که غافلگیر شده بودند، با شتاب به جنب‌وجوش افتادند تا فکر چاره‌ای کنند؛

بخوانید
قالب صحیفه. لایسنس فعال نشده است، برای فعال کردن لایسنس به صفحه تنظیمات پوسته بروید.