کتاب داستان مصور کودکانه
سوئیمی، ماهی سیاهه
ترجمه: محمد نژد
تاریخ انتشار: ۱۳۵۱
ایپابفا: سایت کودکانهی قصه کودک، داستان کودک و کتاب کودک و نوجوان
به نام خدا
در گوشهای از دریا، گروهی از ماهیان، خوشحال و بانشاط زندگی میکردند بهجز یکی که مانند زغال سیاه بود، باقیِ ماهیها، قرمز بودند. ماهی سیاهه که نامش «سوئیمی» بود از دیگر برادران و خواهرانش تندتر شنا میکرد.
یک روزِ بسیار بد، ماهی بزرگی گرسنهای که خشمگین نیز بود و خیلی هم تند شنا میکرد، از میان امواج دریا فرارسید. ماهی بزرگ با دندانهای نیزه مانندش در یکچشم به هم زدن همهی ماهیهای قرمز را بلعید. فقط ماهی سیاهه توانست از آن معرکه فرار کند.
ماهی سیاهه که بسیار ترسیده بود، تنها و غمگین، در آبهای عمیق دریا شناکنان فرار میکرد.
دریا پر از جانوران عجیب و حیرتآور بود. پس از مدتی که در آن دنیای پر از دیدنی و تماشایی شنا کرد، دوباره شادی و نشاط خود را به دست آورد.
در راه با یک ستارهی دریایی قشنگِ پرنقشونگار -که از بسیاریِ رنگهایش، مثل رنگینکمان بود- و بدنی نرم و لزج داشت روبرو شد.
خرچنگی را دید که مثل یک زیردریایی گردش میکرد.
ماهیِ عجیبی را دید که بهوسیلهی نخِ ناپیدایی کشیده میشد.
علفها و جلبکهای دریایی که از صخرههای رنگارنگِ بلورین روییده بودند.
مارماهی دُمدرازی را دید که نمیشد درازی دمش را به خاطر سپرد.
شقایقهای دریایی را دید، چون بوتههای میخک که با وزش نسیم، اینسو و آنسو میرفتند.
او رفت و رفت، همهجا را تماشا کرد و سرانجام در پناه تاریکترین جاهای خزهها و جلبکها، گروه بیشماری از ماهیان قرمز کوچک را دید.
«ماهی سیاهه» که از دیدن آنها خوشحال شده بود با شادی بسیار گفت:
«بیایید، بیایید، همگی شنا کنیم و چیزهای دیدنی و جاهای تماشایی دریا ببینیم.»
ماهیهای قرمز کوچک گفتند:
«نه… نه … ما نمیتوانیم این کار را بکنیم. ما اگر از پشت صخرهها و جلبکها بیرون بیاییم، ماهی بزرگ ما را خواهد بلعید.»
ماهی سیاهه گفت:
«آیا شما میتوانید برای همیشه پشت صخرهها پنهان شوید؟ ما باید دربارهی چیزهای دیگری نیز که در دنیا وجود دارد فکر کنیم و جاهای دیگر را نیز ببینیم.»
ماهی سیاهه به فکر فرورفت. میخواست راهی پیدا کند تا ماهیها به حرفهایش گوش بدهند.
فکر کرد، فکر کرد، فکر کرد.
ناگهان گفت: «یافتم، یافتم! ما همگی باهم شنا میکنیم، به شکل بزرگترین ماهیهای دریا!»
ماهی سیاهه به ماهیها یاد داد چگونه هر یک در جای مخصوص به خود و بهصورت دستهجمعی شنا کنند.
وقتی آنها توانستند بهصورت جمع و به شکل یک ماهی خیلی بزرگ شنا کنند، ماهی سیاهه گفت:
«حالا من نیز بهجای چشم شما خواهم بود.»
وقتی آنها به شکل یک ماهی بزرگ در آبهای سردِ صبحگاهی و آبهای گرمِ نیمروز به شنا پرداختند، ماهیان بزرگ گریختند.
(این نوشته در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)