تبلیغات لیماژ بهمن 1402
پوپول وه

متن کامل «پوپول وُه» کتاب مقدس قوم مایا _ بخش پنجم _ پایان

پوپول وُه

پوپول وُه
کتاب مقدس قوم مایا

ترجمه هادی قربانی
مدیر سایت ایپابفا
www.epubfa.ir

فهرست مطالب

مقدمه کتاب بخش اول بخش دوم
بخش سوم بخش چهارم بخش پنجم – پایان

یادداشت مترجم:
این نوشته جزو آثار متنی مترجم (مدیر سایت ایپابفا) است و هیچ نسخه دیگری از آن به زبان فارسی وجود ندارد. این متن نخستین ترجمه فارسی از کتاب «پوپول وُه» است و انحصاراً در سایت ایپابفا (سایت اصلی مترجم) منتشر می شود و صرفاً جهت استفاده رایگان عرضه شده است.هرگونه استفاده تجاری یا کپی برداری بدون ذکر منبع و نام مترجم ممنوع می باشد.

بخش پنجم

و آنگاه ايشان آنچه را كه پدران در باره شرق گفته بودند به ياد آوردند. در اين هنگام است كه ايشان دستورهاي پدران خويش را متذكر شدند. آن چيزهاي باستاني كه از پدرانشان بديشان رسيده بود ضايع نشده بود. قبايل، همسران ايشان را بديشان مي دادند و چون ايشان همسر اختيار مي كردند پدر همسران ايشان مي گشتند. و سه تن از ايشان بودند كه چون در شرف رفتن بودند گفتند:

«ما به شرق مي رويم، به همانجا كه پدرانمان از آنجا آمدند.» ايشان چنين گفتند،‌ آنگاه به راه خويش رفتند. ايشان، هر سه، پسراني نماينده بودند:

كوكاييب نام پسر بالام كيتسه بود كه نماينده جميع مردم كاوك بود.

كواكوتك نام پسر بالام آكاب بود كه نماينده منحصر مردم نيخاييب بود.

كوآخاو نام تنها پسر ماخوكوتاخ و نماينده مردم آخاو كيچه بود.

پس اينها نامهاي كساني است كه از دريا عبور كردند. آنان كه رفتند تنها سه تن بودند ليكن ايشان را مهارت و دانش بود. سرشت ايشان بكلي همچون سرشت ديگر آدميان نبود. ايشان جمله برادران مهتر و كهتر خويش را كه در قفا ماندند نصيحت كردند. ايشان از رفتن خويش دلشاد بودند:

ايشان چون رفتند گفتند «ما نخواهيم مرد. ما باز خواهيم گشت.» ليك همين سه تن بودند كه آشكارا از دريا گذشتند.

و آنگاه ايشان به شرق رسيدند؛ ايشان بدانجا رفتند تا سروري يابند. در ادامه ذكر مي شود نام سروري كه بر مردمان شرق، جايي كه ايشان بدان رسيدند، سيطره داشت.

و آنگاه ايشان به درگاه سروري به نام ناكشيت شرف ياب شدند كه بزرگ سرور و يگانه داور اقليمي پر نفوس بود.

و او كسي بود كه نشان هاي سروري اعطا مي كرد، جميع نشانگان را؛ نشانهاي پاسدار حصير [آخ پوپ] و پاسدار حصير پذيرش سرا را در پيش نهادند.

و چون نشانهاي جلال و سروري پاسدار حصير و پاسدار حصير پذيرش سرا را در پيش نهادند، ناكشيت مجموع كاملي از نشانهاي سروري را اعطا كرد. چنين است نام آنها:

سايبان، اورنگ،

استخواني ني، صفير مرغ،

رنگ ‌ساخته از گرد سنگ زرد،

چنگال يوزپلنگ،‌چنگال پلنگ،‌

سر و سم گوزن،

دستبند ساخته از پولك مار زنگي.

كدوي تنباكو.

بيني بند

پر طوطي، پر حواصيل.

ايشان چون از آنجا مفارقت كردند آنها را جملگي با خود آوردند. ايشان از ماوراي دريا نوشته هايي درباره تولان با خود آوردند. در اين نوشته ها، در كلمات آنها، سخن از گريستن بود.

و آنگاه،‌ چو ايشان به حصار خويش مسمي به خاكاويتس فراز شدند، جميع مردم تام و ايلوك در انجا گرد آمدند. جميع قبايل با هم مجموع شدند؛ ايشان خوشحال بودند. چون كوكاييب، كواكوتك و كواخاو باز گشته بودند، سروري خويش بر قبايل را از سر گرفته بودند. رابينالها، كاكچيكل ها و مردم خاندان پرنده شادمان بودند. تنها نشانهاي عظمت سروري در برابر ايشان آشكار شد. اينك سروران در عين ذات خويش بزرگي يافتند؛ ايشان پيش از اين چون سروري خويش را عرضه مي كردند، سروري ايشان كامل نبود.

اين امر در آن هنگام واقع شد كه ايشان در خاكاويتس بودند. تنها كساني كه با ايشان بودند همانها بودند كه نخستين بار از شرق آمده بودند. و ايشان مدتي مديد بر آن كوه روزگار گذراندند. اينك ايشان جملگي پرشمار بودند.

و همسران بالام كيتسه، بالام آكاب و ماخوكوتاخ در آنجا بمردند. آنگاه ايشان از آنجا مفارقت كردند، جايگاه كوهستاني خويش را پشت سر نهادند. ايشان به جستجوي كوهي ديگر بر آمدند تا در آن مجال سكونت يابند. ايشان بر كوههاي بي شمار ساكن شدند و بر آنها القاب و اسماء نهادند. از كلام مردمان عهود عتيق كه از مفارقت حصار نخستين خويش مسمي به خاكاويتس دم مي زدند چنين استفاده مي شود كه مادران نخستين ما و پدران نخستين ما در آن مكانها توالد كردند و تمكن يافتند.

و آنگاه ايشان به جايي رسيدند كه در آن حصاري مسمي به خارستان [چي كيش] را بنياد نهادند. ايشان مدتي مديد را در همان حصار سپري كردند. ايشان چو در آن حصار بودند دختران و پسران داشتند. در حقيقت، چهار كوه در آنجا بود ليك تمام شهر را يك نام بود. دختران و پسران ايشان ازدواج كردند. ايشان تنها آنان را [به شوهرانشان] پيشكش مي كردند. ايشان در ازاي تاديه مكفي دختران خويش تنها الطاف و هدايا تقبل مي كردند. ايشان تنها آنچه خير بود مي كردند.

سپس ايشان هر بخش از حصار را وارسي كردند. چنين است نام بخش هاي حصار خارستان: كوه خشك [چي چاك]، كوه آهك [خومه تاخا]، كولبا و كاوينال نام كوههايي است كه ايشان در آن ساكن شدند.

و در اين هنگام است كه ايشان كوههاي حصار خويش را كنكاش مي كنند. ايشان به جستجوي كوهي دورتر بودند، چرا كه جمله بخش ها بيش از گذشته آكنده از خلق شده بود. ليك كساني كه سروري را از شرق آورده بودند كنون مرده بودند؛ ايشان در خلال رفتن از حصاري به حصار ديگر پير شده بودند. ليك چهره هاي ايشان نمرد؛ ايشان چهره هاي خويش را به ميراث نهادند.

ايشان آلام و مصائب بسيار از سر گذراندند؛ مدتي مديد مانده بود تا پدربزرگان و پدران، حصار خويش را بيابند. چنين است نام حصاري كه ايشان بدان رسيدند.

و ريشگاه [چي ايسماچي] نام كوه حصار ايشان است. ايشان در آنجا ماندند و در آنجا ساكن شدند.

و ايشان جلال آتشين خويش را در آنجا آزمايش كردند. ايشان گچ خويش را، اندود خويش را در نسل چهارم سروران آسياب كردند. [چنين] مي گفتند كه چون نه گوزن [بلخب كخ] وزير اعظم بود كوناچه فرمانروايي مي كرد و آنگاه سروراني به نامهاي كوتوخا و ايستايول در مقام پاسدار حصير و پاسدار حصير پذيرش سرا حكومت كردند. ايشان در آنجا در چي ايسماچي حكومت كردند. در پرتو كارهاي ايشان بود كه اين حصار به حصاري عالي مبدل گشت.

شمار خاندانهاي بزرگ در آنجا، در چي ايسماچي، تنها به سه مي رسيد. هنوز بيست و چهار خاندان بزرگ در آنجا نبود، بلكه تنها سه خاندان.

تنها يك خاندان بزرگ كاوك.

تنها يك خاندان بزرگ براي مردم نيخاييب

و سرانجام، تنها يكي براي مردم آخاو كيچه.

ليك هر سه [خاندان] تنها در دو عمارت مسكن داشتند، يك عمارت در هر بخش از دو بخش حصار.

ايشان چون در ايچ ايسماچي بودند بر اين سلوك بودند:

ايشان تنها بر يك انديشه بودند: ايشان را نه شري بود، نه دشواري.

حكومت ايشان جمله در آرامش بود: ايشان را نه نزاعي بود، نه آشوبي.

دلهاي ايشان آكنده از نوري پايدار بود: در كارهاي ايشان نه چيزي از جهالت بود و نه چيزي از حسد.

جلال ايشان سنگين بود: ايشان نه كسي را شگفت زده مي كردند،‌ نه خود را بزرگ مي پنداشتند.

و آنگاه ايشان خويش را آزمودند. ايشان در ايچ ايسماچي، در رقص سپر سرآمد بودند. ايشان به نشانه اقتدار خويش مي رقصيدند. رقص سپر نشانه جلال آتشين ايشان و نشانه عظمت ايشان بود.

مردمان ايلوك چون چنين ديدند، جنگ افروزي آغاز كردند. كام ايشان چنين بود كه خداوندگار كوتوخا كشته شود و اينكه سرور ديگري با ايشان متحد گردد. آن كس كه ايشان قصد ترغيب او را داشتند خداوندگار ايستايول بود؛ ايلوك ها مي خواستند كه او در ارتكاب قتل، پيرو ايشان باشد. ليك توطئه حسودانه ايشان در قفاي خداوندگار كوتوخا ناكام ماند. ميل ايشان تنها تمام كردن كار بود، ليك خداوندگار در نخستين تلاش به دست ايلوك ها كشته نشد.

چنين بود ريشه هاي آشوب، ريشه هاي فتنه و جنگ. نخست، ايشان به حصار هجوم بردند، مقاتلان در حركت بودند. آنچه ايشان مي خواستند اين بود كه عين ماهيت مردم كيچه را [از صفحه روزگار] محو كنند. ايشان مي انديشيدند كه تنها در آن هنگام است كه سروري تنها از آن ايشان خواهد بود و تنها بدين مقصود بود كه ايشان به قتال آمدند. ايشان به بند در آمدند و ايشان اسير شدند. شمار نفوسي از ايشان كه دوباره آزادي خويش بازيافتند بسيار نبود.

و آنگاه بريدن گوشت آغاز شد. ايشان مردم ايلوك را در پيشگاه خدايان شكم دريدند. اين امر در ازاي ستمهاي ايشان بر خداوندگار كوتوخا بود. و بسياري ديگر به بردگي رفتند؛ ايشان به بردگي و بندگي كشيده شدند. ايشان با جنگ افروزي عليه سرور و عليه دره و حصار، خويش را تسليم شكست كرده بودند و بس. آنچه دلهاي ايشان بدان ميل كرده بود، نابودي و از هم پاشيدن عين هويت سرور كيچه بود، ليك چنين نشد.

بدينسان چنين شد كه مردم در پيشگاه خدايان شكم دريده مي شدند. آنگاه سپرهاي جنگي ساخته شد؛ چنين بود ابتداي تقويت حصار چي ايسماچي [و بناي برج و بارو ها]. اساس جلال آتشين در آنجا كاشته شد و به سبب آن، حكومت سروران كيچه براستي عظيم بود. ايشان سروراني با نبوغ منحصر به فرد بودند. چيزي نبود كه ايشان را بر خاك افكند؛ امري واقع نشد كه ايشان را آماج تمسخر سازد يا عظمت حكومت ايشان را كه در چي ايسماچي ريشه گرفته بود تباه سازد.

توبه و رياضت به درگاه خدايان در آنجا فزوني يافت، دوباره وحشت برانگيخت، و جمله قبايل از بزرگ و كوچك مرعوب شدند. ايشان شاهد رسيدن مردمي بودند كه در جنگ به بند در آمده بودند، مردمي كه براي جلال و شكوه خداوندگار كوتوخا و خداوندگار ايستايول و نيز نيخاييب ها و مردم آخاو كيچه شكم دريده شده و كشته مي شدند. تنها سه شعبه خويشاوندي در حصار مسمي به چي ايسماچي وجود داشت.

و نيز در آنجا بود كه ايشان از براي شكوفايي دختران خويش جشن و ميگساري آغاز كردند. بدينگونه، آنان كه مسمي به «سه خاندان بزرگ» بودند با هم و در كنار هم ماندند. ايشان نوشيدني هاي خويش را در آنجا نوشيدند، ذرت خويش را در آنجا خوردند، نوشيدني و ذرتي كه تاديه بهاي خواهرانشان، تاديه بهاي دخترانشان بود. چو ايشان چنين مي كردند تنها در دلشان شادي بود. ايشان در اندرون كاخهاي خويش مي خوردند، جشن مي گرفتند.

ايشان مي گفتند «تنها راه سپاسگذاري و حق شناسي ما [اين] است كه حامل خبرهاي خوش و پيامهاي خوش باشيم. اين نشانه همدلي ما در باره دختران و پسراني است كه از براي زنان ما زاده مي شوند.»

لقب ها در آنجا اعطا مي شد و دودمانها، قبيله هاي متحد، امارتها در آنجا خويشتن را نام مي نهادند.

نفوس سه دودمان، سه خاندان بزرگ مي گفتند «ما زن و زن خواست كرده ايم: ما كاوك ها، ما نيخاييب ها، ما آخاو كيچه ها.» ايشان مدتي مديد را در چي ايسماچي گذران كردند و آنگاه دوباره كنكاش كردند و حصاري ديگر ديدند. ايشان چي ايسماچي را پشت سر رها كردند.

و آنگاه ايشان برخاستند و به حصار گنده ناي [كوماركاخ]، كه مردم كيچه نامش چنين در كلام مي آورند، وارد شدند. خداوندگار كوتوخا و خداوندگار افعي پردار در معيت جمله ديگر قبايل فرا رسيدند. از زمان انشاء روشني، انشاء جنبش بي انقطاع، انشاء حيات و انشاء نوع بشر تا كنون، پنج گشتار و پنج نسل حادث شده بود.

و ايشان خانه هاي بسيار در آنجا ساختند.

و نيز خانه هايي براي خدايان ساختند و اينها را در كانون بلندترين بخش حصار نهادند. ايشان آمدند و ايشان ماندند.

پس از آن قلمرو ايشان وسيعتر شد؛ ايشان پرشمار تر و انبوه تر بودند. دوباره ايشان طرح خانه هاي بزرگ خويش كشيدند، خانه هايي كه به سبب افزايش نزاعهاي ايشان مي بايست آنها را دوباره در گروهها و دسته هاي تازه بيارايند. ايشان به سبب بهاي خواهران و دختران خويش، كه ديگر به صرف طعام و شراب محدود نمي گشت، نسبت به يكديگر حسادت مي ورزيدند.

پس اين منشا جدايي ايشان بود، [چرا كه] چون در ميان خويش نزاع مي كردند، استخوانها و جمجمه هاي مردگان را پراكنده مي ساختند. آنگاه ايشان به نه دودمان منقسم گشتند و نزاع بر سر خواهران و دختران خويش به پايان بردند. چون تدبير امر سروري به فرجام رسيد، حاصل آن بيست و چهار خاندان بزرگ بود.

مدتي مديد گذشته است از آن هنگام كه ايشان به حصار خويش فراز شدند، ايشان بيست و چهار كاخ در حصار گنده ناي بنا كردند. اين همان حصار بود كه خداوندگار اسقف آن را بركت داده بود، پس از آنكه آن را متروك وانهاده بودند.

ايشان در آنجا جلال يافتند. كرسي ها و بالشهاي شگفت ايشان آراسته شد؛ گونه گونه جلال از براي هر يك از سروران نه دودمان، دسته دسته گشت. ايشان يك به يك در جايگاه خويش قرار يافتند:

نه سرور مردم كاوك.

نه سرور مردم نيخاييب.

چهار سرور مردم آخاو كيچه.

دو سرور مردم ساكويك.

ايشان پرشمار شدند. كساني نيز كه در تبع هر يك از سروران بودند پرشمار شدند، ليك [هر] سروري در راس رعاياي خويش صدرنشين بود. هر يك از سروران را نفوسي انبوه بود، انبوه خانواده ها و خاندانها. ما القاب سروران هر يك از خاندانهاي بزرگ را يك به يك بر خواهيم شمرد.

و چنين است القاب سروراني كه مردمان كاوك را رهبري كردند، و ترتيب آنها از بلند مرتبه ترين سرور چنين است:

پاسدار حصير.

پاسدار حصير پذيرش سرا.

پاسدار توخيل.

پاسدار افعي پردار.

بزرگ ميزبان مردم كاوك.

مشاور انبار

لولمت كخناي [فرستاده خاندان گوزن]

مشاور ميدان گوي بازي

مادر پذيرش سرا

پس اينها سروراني هستند كه راهبر مردم كاوك بودند، نه سرور به همراه كاخهاي خويش كه در پيرامون آراسته شده بود، يكي از بهر كدام. و اينك هنگامه رونمايي ايشان است…

و اينك اينها هستند سروراني كه مردم نيخاييب را راهبري مي كردند، و ترتيب ايشان از نخستين سرور چنين است:

وزير اعظم.

ارباب منادي خلق.

متولي پذيرش سرا.

پذيرش سراي بزرگ.

مادر پذيرش سرا.

بزرگ ميزبان نيخاييب ها

ارباب آويليش.

ياكولاتام، يا لبه حصير ساكلاتول.

لولمت يئولتوش بزرگ [بزرگ فرستاده جوانه بخش].

پس نه سرور بودند كه نيخاييب ها را راهبري مي كردند.

و اينك اينها هستند سروران آخاو كيچه. چنين است القاب سروران:

منادي خلق.

خداوندگار، لولمت [فرستاده].

خداوندگار، بزرگ ميزبان آخاو كيچه ها.

خداوندگار، خاكاويتس.

چهار سرور راهبر مردم آخاو كيچه بودند، با كاخهاي خويش كه در اطراف آراسته بود.

و دو دودمان از سروران ساك ويك نيز در آنجا بودند.

خداوندگار خانه گاه ذرت.

متولي ساك ويك ها.

اين دو سرور را تنها يك كاخ بود.

چنين بود آرايش بيست و چهار سروران، و به اقتضاي آن، بيست و چهار خاندان بزرگ نيز بودند.

آنگاه جلال و شكوه در ميان كيچه پروريد. بزرگي و گران سنگي كيچه با تسطيح و اندود كردن دره و حصار به اوج شكوه خويش رسيد. قبيله ها آمدند، از بزگ و كوچك، و سرورانشان از هر نام و نشان،‌ بر بزرگي كيچه افزودند. چون شكوه و جلال باليدن گرفت، خانه هاي خدايان و خانه هاي سروران نيز افزودن گرفت.

ليك اگر نبود كه شمار رعاياي ايشان فزوني گرفته بود، سروران چنين توفيق نمي يافتند، و بر كار ساختن خانه هاي خويش و خانه هاي خدايان قدرت نمي يافتند. سروران نه ايشان را تطميع مي كردند، نه مي ربودند و نه ايشان را به زور با خود مي بردند، چرا كه هر يك از ايشان به حكم قانون از آن او بودند. و برادران مهتر و كهتر سروران نيز فزون گشتند.

هر سروري را حياتي پرمشغله بود كه آكنده از عريضه و تظلم بود. سروران براستي ارزشمند بودند و از حرمتي براستي بزرگ برخوردار بودند. زادروز سروران در نزد رعاياي ايشان گرامي و والا بود. پس آنان كه در دره ها مي زيستند وآنان كه در حصارها زندگي مي كردند توالد كردند [و فزوني يافتند]. ليك اگر جمله قبايل براي تسليم خويش نيامده بودند، ايشان فزوني نمي يافتند.

و چون در دره ها و حصارهاي ايشان جنگ افتاد، خداوندگار، افعي پردار و خداوندگار، كوتوخا به واسطه روحي عبقري خويش به نيرو مشتعل مي شدند. افعي پردار، خداوندگاري با روح عبقري راستين مي گشت:

يك مرتبه، او به آسمان صعود مي كرد؛ مرتبه ديگر از جاده شيبالبا هبوط مي كرد.

در مرتبه ديگر مارگونه مي گشت، به افعي واقعي مبدل مي شد.

در مرتبه اي ديگر او خويش را عقاب گونه مي ساخت، و در مرتبه اي ديگر گربه سان. منظر او به عقاب يا پلنگي واقعي ماننده مي شد.

در مرتبه اي ديگر او به حوضي از خون تبديل مي شد؛ او به چيزي مبدل نمي شد جز به حوضي از خون.

براستي كه وجود او، وجود خداوندگاري با روح عبقري بود. جمله سروران در پيشگاه او بيمناك بودند. خبرها پراكنده گشت؛ جمله سروران قبايل خبر وجود اين خداوندگار عبقري روح را شنيدند.

ابتداي بالندگي كيچه از آن هنگام بود كه خداوندگار افعي پردار، نشانه هاي بزرگي را پديدار ساخت. چهره او از خاطر فرزندزادگان و پسران او فراموش نشد. وي اين كارها نمي كرد تا يگانه خداوندگار باشد، وجودي آراسته با روح عبقري باشد، بلكه افعال او از چنان اثري برخوردار بود كه چون آنها را به فعليت مي رساند جمله قبايل را خاكسار مي ساخت. اين طريقه تنها طريقه منكشف ساختن خويش بود، ليك او بدان سبب، يگانه سرور قبايل گشت.

اين سرور عبقري روح مسمي به افعي پردار در چهارمين نسل سروران بود؛ وي توامان پاسدار حصير و پاسدار حصير پذيرش سرا بود.

و بدينگونه او نشانه ها و امثالي را براي نسل آينده باقي نهاد. ايشان جلال و شكوه يافتند و نيز پسران آوردند و همچنان شمار پسران را افزون تر ساختند. تپه پول و ايستايول زادند؛ ايشان تنها حكومت خويش دست به دست كردند، پنجمين نسل سروران گشتند. ايشان نسلي ديگر از سروران زادند.

و چنين است نامهاي ششمين نسل از سروران. آنان دو سرور بزرگ بودند؛ ايشان آتشين مزاج بودند. كيكاب نام يكي سرور بود؛ كاويسيماخ نام ديگر سرور بود.

و كيكاب و كاويسيماخ به نوبه خويش كارهاي بسيار كردند. ايشان بر بزرگي كيچه افزودند چرا كه ايشان براستي روح عبقري داشتند. ايشان دره ها و حصارهاي قبايل را از بزرگ و كوچك خرد كردند و درهم شكستند، همانها كه در عهود عتيق حصارها را در جوار هم در ميان مي گرفت:

خانه كوهي بود از آن مردم كاكچيكل كه امروزه گزنه بالا [چو ويلا] خوانده مي شود.

و نيز خانه كوهي بود از آن رابينالها، مسمي به آبريز [پاماكا].

و كوهي از آن كائوك ها، مسمي به اندودگان [ساك كاباخا]

و آنگاه حصاري از آن سفيد زمينها [ساكوليو ها]، مسمي به بالا چشمه داغ [چو وي ميكينا]، دهم زير [شلاخو]، بنا پيش [چوواتساك] و بيد مجنون [تسولوخ چه].

ايشان جملگي از كيكاب بيزار بودند. ايشان جنگ كردند، ليك به حقيقت، اين دره ها، اين حصارها كه از آن مردم رابينال، كاكچي كلها، سفيد زمينها بود به زير آمد، در هم شكست. جمله قبايل يا به رو افتادند يا پشتشان بر خاك افتاد. جنگجويان كيكاب مدتي دراز به جنگ و كشتار ادامه دادند تا آنكه تنها يك يا دو گروه از ميان جمله دشمنان باقي ماندند كه خراج نگذارده بودند. حصارهاي ايشان فرو ريخت و ايشان براي كيكاب و كاويسيماخ خراج آوردند. دودمانهاي ايشان خونريزان شدند، باران تير در چوبه مرگ بر ايشان باريدن گرفت. روزگار ايشان نيست شد، ميراث ايشان نيست شد.

تنها پرتابه ها ابزار در هم شكستن حصارها بود. به يكباره زمين از هم دهان مي گشود؛ گويي صاعقه اي سنگها را در هم مي شكست. مردمان هر قبيله،‌ ترسان، از پس هم به پيش درخت انگم مي رفتند و نشانه هاي حصار را در دستان خويش حمل مي كردند، با اين نتيجه كه امروزه كوهي از سنگ در آنجاست. تنها معدودي از اين سنگها برش نخورده است؛ ديگر سنگها چنان مي نمايد كه گويي آنها را با تبر شكافته اند. حاصل آن بر دشتي است مسمي به پتاتايوب و تا بدين روز آشكار است. هركس كه از كنار آن بگذرد آن را به نشانه مردي كيكاب مي بيند. نه مي شد او را كشت، نه مي شد او را مغلوب كرد. او براستي مرد بود، و جميع قبايل خراج آوردند.

و آنگاه جمله سروران تدبيرها كردند؛ ايشان به حركت در آمدند تا دره ها و حصارها، حصارهاي فروريخته جميع قبايل را تحت الحفظ قرار دهند.

پس از آن نگهبانان در رسيدند تا جنگ افروزان را ديده باني كنند. كنون دودمانهاي ديده بان منصوب كردند تا كوههاي تسخير شده را اشغال كنند:

جمله سروران چون هم انديشه شدند گفتند «اگر نه اين باشد، قبايل باز خواهند گشت تا در حصارهاي خويش ساكن شوند.» آنگاه تقسيم وظيفه كردند:

جمله سروران گفتند «بگذاريد كه اين نگهبانان براي ما ديواري باشند، همچون بدلي براي دودمانهاي ما و همچون مانعي، سنگري از براي ما باشند. بگذاريد ايشان كنون غضب ما و مردانگي ما باشند.» ايشان به هر يك از دودمانهايي كه مقرر بود در برابر جنگ افروزان مقابله كنند ماموريت دادند.

و آنگاه ايشان را آگاهانيدند و ايشان به پاسگاههاي خويش رفتند و خانه كوههاي قبايل را اشغال كردند:

كيكاب و متولي و منادي خلق، ايشان را جملگي آگاهانيدند و گفتند «برويد، چرا كه اينك اينها كوههاي ماست. نهراسيد. هر دم كه جنگ افروزان دوباره پديدار شوند و به سيرت آدمكشان به ميان شما باز گردند، پيكي به سوي ما رهسپار كنيد تا بياييم و ايشان را بكشيم.»

آنگاه ايشان رهسپار شدند، آنانكه مسمي به نوك پيكان، زاويه زه كمان هستند. پدربزرگان و پدران ايشان در آن هنگام منقسم گشتند؛ ايشان بر هر يك از كوهها بودند. ايشان تنها به سيرت پاسداران كوهها مي رفتند و نيز به سيرت نوك پيكان و پاسداران زه كمان و پاسداران مخالف جنگ افروزان. هيچيك از ايشان در هنگام فجر در آنجا نبود، هيچيك از ايشان نيز خدايي از آن خويش نداشت؛ ايشان تنها راه منتهي به حصار را سد مي كردند. ايشان جملگي بيرون رفتند:

نگهبانان گزنه بالا، نگهبانان چوليمال، سفيدرود، ميدان رقص گوزن، تخته گاه، هژده.

نيز، نگهبانان زلزله، شهاب سنگ، خوناخپوگان.

و نگهبانان آبريز، نگبانان صخره بريده، نگهبانان اندودگاه، نگهبانان خانه سيا،‌ نگهبانان چشمه داغ، نگهبانان دهم زير، نگهبانان دشتها، نگهبانان كوهها.

نگهبانان جنگ، پاسداران زمين، بيرون رفتند، از جانب كيكاب و كاويسيماخ، نگهبان حصير و نگهبان حصير پذيرش سرا، و از جانب متولي و منادي خلق رفتند. چهار سرور بودند كه فرستادگان و نگهبانان را عليه جنگ افروزان گسيل داشتند:

كيكاب و كاويسيماخ نام دو سروراني است كه كاوك ها را رهبري مي كردند.

كما نام سروري است كه نيخاييب ها را رهبري مي كرد.

و سرگين آرماديلو نام سروري است كه آخاو كيچه ها را رهبري مي كرد. پس اينها نام سروراني است كه فرستادگان و پيك ها را گسيل داشتند. رعاياي خود ايشان به كوهها، به هر يك از كوهها، رفتند و به محض آنكه ايشان رفتند، غنايم، بي وقفه از راه مي رسيد، اسيران جنگي بي وقفه به نزد كيكاب و كاويسيماخ، به نزد متولي و منادي خلق مي رسيدند. نوك كمانها و زاويه زه كمانها جنگ افروختند. ايشان دوباره غنايم و اسيران گرفتند. ايشان دوباره درميان كساني كه نگهبان بودند قهرمان شدند. ايشان جايگاه يافتند و مفتخر شدند؛ چو ايشان براي تسليم جمله غنايم خويش و اسيران خويش آمدند، سروران سخاوتمندانه ايشان را ياد كردند.

پس از آن، چون سروران نگهبان حصير، نگهبان حصير پذيرش سرا،‌ متولي، و منادي خلق هم انديشه گشتند، بر اين عزم شدند:

«چو هنگام تكريم دودمانهاي ديده بان فرا رسد، ما تنها مقام كساني را ترفيع خواهيم داد كه در رتبه نخست هستند. من نگهبان حصير هستم.»

«و من نگهبان حصير پذيرش سرا هستم.»

«اي وزير اعظم، شرافت نگهباني حصير،‌كه از آن من است، و شرافت تو، در اين امر دخيل خواهد شد. متوليان، شريف زادگي خواهند يافت.» و جمله سروران چون هم انديشه شدند با هم سخن گفتند. مردمان تام و ايلوك نيز چنين كردند؛ شعبه هاي سه گانه كيچه چون تفويض مقام مي كردند، هر سه با هم توافق داشتند. ايشان از ميان رعاياي خويش كساني را كه نخست مرتبگي داشتند عنوان و لقب عطا كردند.

بدينگونه مقصود حاصل گشت. ليكن ايشان در كيچه منصوب نگشتند. كوهي كه رعاياي نخست مرتبه را در آن منصوب كردند نامي هست؛ جميع ايشان از هر يك از كوههايي كه در آن بودند احضار شدند و ايشان تنها در يك مكان اجتماع كردند. زير رشته [شبالاش]، زير طناب [شكاماك] نام كوهي است كه ايشان در آن منصوب شدند، در آن اشرافيت يافتند. اين امر در چوليمال واقع گشت.

و چنين است القاب ايشان، افتخارات ايشان، و نشانهاي ايشان: بيست متولي و بيست نگهبان حصير، به دست نگهبان حصير و نگهبان حصير پذيرش سرا، و به دست متولي و منادي خلق ايجاد شدند.

جميع ايشان اشرافيت يافتند. متوليان، نگهبانان حصير، يازده بزرگ ميزبان، متولي سروران، متولي ساك ويك ها، متولي نظامي، نگهبان نظامي حصير، ديوارهاي نظامي، و اركان نظامي القابي است كه چون سربازان را لقب مي دادند و به نام جايگاههاي خويش، بالش هاي خويش مي خواندند، مرسوم گشت.

اينان رعاياي نخست مرتبه، ديده بانها و گوشهاي شنونده مردم كيچه، نوك پيكانها، زاويه زه تيرها، رادع، حصار، ديوار وحصن حصين پيرامون كيچه بودند.

و مردمان تام و ايلوك نيز چنين كردند؛ ايشان رعاياي نخست مرتبه را از براي هر كوه، منصوب و ملقب ساختند.

پس اينگونه بود ابتداي امر متوليان و نگهبانان شرافتمند حصير كه امروزه از براي هركوه موجود هستند. ترتيب چنان بود كه ايشان پس از نگهبان حصير خاص و نگهبان حصير پذيرش سرا و پس از متولي و منادي خلق بيرون مي شدند.

و اينك نام خانه هاي خدايان را نام خواهيم برد، گرچه اين خانه ها همنام خدايان هستند:

بناي بزرگ توخيل، نام بنايي است كه خانه گاه توخيل، خداي مردم كاوك بود.

سپس، آويليش نام بنايي است كه خانه گاه آويليش، خداي مردم نيخاييب بود.

سپس، خاكاويتس نام بنايي است كه خانه گاه خداي مردم آخاو كيچه بود.

گل ذرت، كه قربانگاه او را هنوز مي توان ديد، نام بناي بزرگ ديگري است.

اينها مكان سنگهايي بود كه سروران كيچه [ياد] روزهاي ايشان نگه مي داشتند. جميع قبايل نيز [ياد] روزهاي ايشان نگه مي داشتند. چون قبايل هدايا مي سوختند، نخست به پيشگاه توخيل مي آمدند.

پس از آن، ايشان نگهبان حصير و نگهبان حصير پذيرش سرا را درود مي گفتند، آنگاه پرهاي مرغ كتسال و خراج خويش را تسليم سروران مي كردند، همين سروران.

و بدينگونه ايشان نگهبان حصير و نگهبان حصير پذيرش سرا، كه بر حصارهاي ايشان فاتح شده بودند، را تجهيز و تدارك مي كردند.

ايشان سروراني بزرگ بودند، مردمي با روح عبقري بودند. افعي پردار و كوتوخا سروراني با روح عبقري بودند، و كيكاب و كاويسيماخ سروراني با روح عبقري بودند. ايشان آگاه بودند كه آيا جنگي واقع خواهد شد؛ هرچيز كه مي ديدند بر ايشان واضح بود. ايشان به يقين آگاه بودند كه آيا مرگي خواهد بود، آيا قحطي خواهد بود، يا آ نزاعي واقع خواهد شد، چرا كه براي ديدن آن، جايي بود، كتابي بود. كتاب شورا نامي بود كه ايشان بر آن مي نهادند.

ليك اينگونه نبود كه ايشان تنها سرور باشند. ايشان در ذات خويش بزرگ بودند و روزه هاي بزرگ را مراقبه مي كردند. ايشان براي گرامي داشتن بناهاي خويش و گرامي داشتند سروري خويش، مدتهاي مديد روزه مي گرفتند، در پيشگاه خدايان خويش توبه مي كردند.

و چنين است رسم روزه گرفتن ايشان:

ايشان يكصد و هشتاد روز روزه نگه مي داشتند، و نه روز توبه مي كردند و هدايا مي سوختند.

روزه دويست و شصت روزه، از ديگر روزه هاي ايشان بود، آنگاه براي سيزده روز در پيشگاه توخيل و ديگر خدايان خويش توبه مي كردند و هدايا مي سوختند. ايشان تنها [ميوه هاي] ساپوته، ماتاسانو، خوكوته مي خوردند؛ در طعامهاي ايشان چيزي از ذرت نبود.

حتي اگر براي سيصد و چهل روز توبه مي كردند، آنگاه براي هفده روز روزه مي گرفتند، نمي خوردند. براستي بزرگ بود پرهيزكاري ايشان.

اين نشانه آن بود كه وجود ايشان وجود سروران راستين است. و چون ايشان مي خفتند هيچ زني با ايشان نبود؛ ايشان چون روزه مي گرفتند خويش را از ايشان جدا مي ساختند. ايشان تنها در خانه هاي خدايان مي ماندند، هر روز. جمله كار ايشان نگهداري روزها، سوختن هدايا و توبه كاري بود. ايشان در آنجا بودند، چه تاريك بود و چه سپيده دم؛ ايشان چو از براي رعاياي خويش و قلمرو خويش روشني و حيات مي طلبيدند، قلب خويش و بطن خويش را به گريه منجلي مي ساختند. چهره هاي خويش رو به آسمان مي كردند، و چنين است دعاي ايشان در پيشگاه خدايانشان، چون حاجت مي طلبيدند.

و اين است فرياد دلهاي ايشان، چنين است:

«بمان! در اين روز مبارك،

تو اي توخيل، تو اي قلب آسمان-زمين،

تو اي موهبت كننده رسيدگي و تازگي،

و تو اي عطاكننده دختران و پسران،

رنگينه خويش را پراكنده ساز، قطره هاي

سبز و آبي خويش را بريز؛

بدانها كه از براي من مي زايند و متولد مي شوند

زندگي و آغاز عطا كن،

تا توالد كنند و فراوان شوند،

تو را تغذيه و تدارك كنند،

در مسير جاده ها و راهها،

در رودخانه ها، در دره ها،

در زير درختان و بوته ها،

تو را بخوانند؛

بديشان دختران و پسران موهبت كن.

«بادا كه هيچ تقصير، مانع، نياز يا بيچارگي مباد؛

مگذار كه هيچ فريبنده از پس و پيش ايشان بيايد،

بادا كه نه در دام افتند و نه زخمي گردند،

نه اغوا شوند، نه سوخته،

نه از پايين راه منحرف شوند نه از بالاي آن؛

بادا كه نه بر پشت افتند و نه بر رو لغزند؛

ايشان را در صراط سبز، مسير سبز نگه دار.

«بادا ايشان كه در ميانه اسرار يا سحر تو

گرفتار هيچ تقصير يا مانعي نباشند؛

بادا كه خورانندگان و تدارك بينان تو

در پيشگاه دهان تو و روي تو نيكو باشند،

تو اي قلب آسمان؛ تو اي قلب زمين؛

تو اي بنديل شعله ها؛

و شما اي توخيل، آويليش، خاكاويتس،

در زير آسمان، بر روي زمين،

در چهار كران، چهار اركان؛

بادا كه تنها روشني، تنها استمرار باطني،

در پيشگاه دهان تو و روي تو باشد، اي خداوند. »

پس چنين بود رسم سروران، چون روزه يكصد و هشتاد روزه، دويست و شصت روزه، يا سيصد و چهل روزه نگه مي داشتند؛ روزهاي روزه ايشان بسيار بود. ايشان از براي رعاياي خويش، و از براي جمله همسران و فرزندان خويش از صميم دل مي گريستند. يكايك سروران رسم را به جا مي آوردند تا بدين طريق، روشني حيات و سروري را گرامي دارند.

چنين بود سروري نگهبان حصير، نگهبان حصير پذيرش سرا، متولي و منادي خلق. ايشان دوگان دوگان به روزه مي رفتند، نوبت به نوبت قبايل و جميع مردم كيچه را بر دوشهاي خويش مي كشيدند.

اساس فرمان [ايشان] از مكاني واحد بود و اساس تجهيز و تدارك نيز همچون اساس فرمان، از مكاني واحد نشات مي گرفت. مردمان تام و ايلوك نيز به همراه رابينالها، كاكچيكل ها، مردمان خاندان پرنده، خاندان سونا [توخالاخا ها]، خاندان كلام، چنين مي كردند. ايشان چون جمله وظايف خويش را در كيچه بشنيدند، با اتحاد از آنجا مفارقت كردند.

چنين نبود كه ايشان تنها سرور باشند؛ چنين نبود كه ايشان تنها هداياي خورانندگان و تدارك بينندگاني كه تنها طعام و شراب ايشان را فراهم مي كردند جمع آوري نمايند. و چنين نبود كه ايشان سروري خويش، جلال خويش، شكوه خويش را به كژ راهه برانند يا بربايند. و چنين نبود كه ايشان تنها دره ها و حصارها را، از بزرگ و كوچك، در هم بشكنند، بلكه قبايل بهاي بيشتري پرداختند:

فيروزه مي آمد، فلز مي امد.

و آويزهاي يشم و ديگر گوهرها بدانجا مي آمد كه اندازه آنها به پهناي چهار انگشت يا پهناي يك مشت كامل بود.

و زينتهاي سبز و سرخ از پر مرغان بدانجا مي رسيد كه خراج جمله قبايل بود. اينان به نزد سروران عبقري روح، افعي پردار و كوتوخا، و نيز به نزد كيكاب و كاويسيماخ، به نزد نگهبان حصير، نگهبان حصير پذيرش سرا، متولي و منادي خلق مي رسيد.

آنچه ايشان مي كردند كار كوچكي نبود، و قبايلي كه مغلوب شدند در شماره اندك نبودند. خراج كيچه از شعبه هاي قبايل بسيار در مي رسيد.

و سروران بر خويش رنج هموار كرده و تحمل كرده بودند؛ عروج ايشان به جايگاه جلال يكباره نبود. به حقيقت افعي پردار بود كه منشا عظمت سروري بود.

چنين بود ابتداي عروج و بالندگي كيچه.

و اينك به سياهه قيد مي كنيم نسلهاي سروران را، و نيز به نام خواهيم گفت اسماء جمله اين سروران را.

و چنين است [نام] نسلهاوتوالي سروري ها، تا جملگي آشكار باشد.

بالام كيتسه، بالام آكاب، ماخوكوتاخ و ايكي بالام نخستين پدربزرگان ما، نخستين پدران ما بودند، در آن هنگام كه خورشيد پديدار شد، در آن هنگام كه ماه و ستارگان پديدار شدند.

و چنين است [نام] نسلها، توالي سروري ها. ما از همينجا، از عين سرچشمه آن ابتدا خواهيم كرد. چو هر نسلي از سروران از پي پدربزرگان و سروران حصار پيشين وارد گردد و جانشين شود، سروران دوگان دوگان بلندي يابند و نام ايشان يك به يك منظور مي شود.

و در اينجا چهره هر يك از سروران نمايان مي شود.

و در اينجا چهره هاي هر يك از سروران كيچه، يك به يك، هويدا مي شود…

بالام كيتسه، منشا مردم كاوك.

كوكاويب، در دومين نسل از پس بالام كيتسه.

بالام كوناچه، كه منصب نگهبان حصير را آغاز كرد، در نسل سوم بود.

كوتوخا و ايستايول، در نسل چهارم.

افعي پردار و كوتوخا، اساس سروران عبقري روح، در نسل پنجم بودند.

سپس تپه پول و ايستايول در ششمين مرتبه بودند.

كيكاب و كاويسيماخ، در هفتمين گشتار سروري، به اعلي درجه روح عبقري رسيدند.

تپه پول و شتايوب، در هشتمين نسل.

تكوم و تپه پول، در نهمين نسل.

هشت رسن [واخشاكي كام]، به همراه كيكاب، در دهمين نسل سروران.

سپس هفت آراء [ووكوب نوخ] و كاواتپچ، يازدهمين در مرتبه سروران.

سه گوزن [اوشيب كيخ] و نه سگ [بلخب تسي]،‌ در نسل دوازدهم سروران. و حكومت ايشان در آن هنگام بود كه توناتيوخ [1] برسيد. ايشان به دست مردم كاستيل [اسپانياييها] به دار آويخته شدند.

تكوم و تپه پول خراجگذار مردم كاستيل بودند. ايشان پيش از آن در سيزدهمين نسل سروران زاده بودند. دون خوان دو روخاس و دون خوان كورتس، در چهاردهمين نسل سروران. ايشان پسران تكوم و تپه پول هستند.

پس اينها هستند نسلها، توالي سروري هاي نگهبان حصير و نگهبان حصير پذيرش سرا، سروراني كه كاوك هاي كيچه را رهبري كرده اند. در ادامه نام دودمانها را ذكر خواهيم كرد.

و چنين است خاندانهاي بزرگ هر يك از سروران كه در تبع نگهبان حصير و نگهبان حصير پذيرش سرا هستند. اينها هستند نامهاي نه دودمان مردم كاوك، نه خاندان بزرگ. چنين است القاب حاكمان هر يك از خاندانهاي بزرگ:

خداوندگار نگهبان حصير، با يك خانه بزرگ. انبار غله [كوخا] نام اين كاخ است.

خداوندگار نگهبان حصير پذيرش سرا. پرنده خانه [تسيكينا خا] نام كاخ اوست.

بزرگ ميزبان مردم كاوك، با يك خانه بزرگ.

خداوندگار نگهبان توخيل، با يك خانه بزرگ.

خداوندگار نگهبان افعي پردار، با يك خانه بزرگ.

مشاور انبارها، با يك خانه بزرگ.

لولمت كخناي [فرستاده خاندان گوزن]، با يك خانه بزرگ.

مشاور ديوان ميدان گوي، شكوشبا، با يك خانه بزرگ.

ياكي فرمانروا، با يك خانه بزرگ.

پس اينها نه خاندان مردم كاوك هستند. رعاياي بسياري در تبع اين نه خاندان بزرگ به شمار مي آيند.

و چنين است خاندانهاي مردم نيخاييب، با نه خاندان بزرگ ديگر. نخست ما نسب نامه سروري را ذكر مي كنيم. نسب نامه ايشان تنها از يك اصل بود و ابتداي آن از ابتداي بنياد روز و روشني بود:

بالام آكاب، نخستين پدربزرگ و پدر.

كواكول و كواكوتك، در نسل دوم.

كوچاخوخ و كوتسيباخا، در نسل سوم.

سپس نه گوزن [بلخب كخ]، در نسل چهارم.

كوتوخا در نسل پنجم سروران.

و خاندان ميمون [بتسا] در مرتبه بعد، در نسل ششم.

و ايستايول، در نسل هفتم سروران.

سپس كوتوخا، در هشتمين مرتبه سروران.

نه گوزن [بلخب كخ]، در نهمين مرتبه.

كِما، در مرتبه بعد كه بدين نام خوانده مي شد، در دهمين نسل.

خداوندگار كوتوخا، در يازدهمين نسل.

دون كريستوبال، كه چنين خوانده مي شد، در حضور مردم كاستيل [اسپانياييها] به سروري رسيد.

دون پدرو دو روبلس امروز وزير اعظم است.

و اينان جمله سروراني هستند كه در تبع وزير اعظم مي آيند. اينك لقب حاكم هر يك از خاندانهاي بزرگ را ذكر خواهيم كرد:

وزير اعظم، نخست مرتبه ترين خداوندگار در راس مردم نيخاييب، با يك خانه بزرگ.

خداوندگار منادي خلق، با يك خانه بزرگ.

خداوندگار متولي پذيرش سرا، با يك خانه بزرگ.

بزرگ پذيرش سرا، با يك خانه بزرگ.

مادر پذيرش سرا، با يك خانه بزرگ.

بزرگ ميزبان مردم نيخاييب، با يك خانه بزرگ.

خداوندگار آويليش، با يك خانه بزرگ.

ياكولاتام [لبه حصير ساكلاتول]، با يك خانه بزرگ.

پس اينها هستند خاندانهاي بزرگ در راس مردم نيخاييب؛ اينها نام نه دودمان مردم نيخاييب است كه چنين خوانده مي شوند. بسياري دودمانهاي شعبه شعبه در تبع هر يك از اين سروران است؛ ما تنها القاب صدرنشين را نام برده ايم.

و كنون اينان از مردم آخاو كيچه هستند. چنين است نام پدربزرگان و پدران ايشان:

ماخوكوتاخ، نخستين نفر.

كواخاو نام سرور دومين نسل است.

بيرق سرخ [كاك لاكان].

كوكوسوم.

كوماخكون.

هفت ناي [ووكوب آخ].

كوكامل.

كوياباكوخ.

شخص بام [مشاور].

پس اينها سروران [حاكم] در راس مردم آخاو كيچه هستند؛ اينان نسلها و تواليهاي ايشان هستند.

و چنين است [نام] سروران كاخ نشين، كه ايشان را تنها چهار خانه بزرگ است:

منادي خلق سروران لقب نخستين سرور است، با يك خانه بزرگ.

بزرگ ميزبان سروران، سومين سرور، با يك خانه بزرگ.

و خاكاويتس، چهارمين سرور، با يك خانه بزرگ.

و بدينگونه، اينان چهار خاندان بزرگ [حاكم] در راس مردم آخاو كيچه هستند.

و در آنجا جملگي سه بزرگ ميزبان هستند. ايشان از براي جميع مردم آخاو كيچه همچون پدر هستند. ايشان به اتحاد گرد هم مي آيند، اين سه ميزبان. ايشان جان بخشند، ايشان مادران كلامند، پدران كلامند، اندكي در ذات خويش بزرگند اين سه ميزبان:

نخست، بزرگ ميزبان مردم كاوك.

و دوم، بزرگ ميزبان مردم نيخاييب.

و خداوندگار بزرگ ميزبان مردم آخاو كيچه، سومين بزرگ ميزبان.

و بدينگونه، سه ميزبان هستند و هر كدام نماينده يكي از اين سه دودمان است.

همين مقال در شرح وجود [و سرشت مردم] كيچه بسنده است، معتني به اينكه ديگر جايي براي ديدن كيچه وجود ندارد. آن كتاب جبلي و مكتوب عتيق كه در تملك سروران بود [در جايي] موجود است، ليك همينك گم شده است، با اين وجود در اينجا مقال به كمال رسيده است در باب كيچه، كه همينك مسمي است به سانتا كروز.

«پايان»

  1. «خورشيد»: نام مايايي دون پدرو دو آلواردو فرمانده تحت امر هرنان كورتس فاتح اسپانيايي. آلواردو با قساوت بسيارارتفاعات قلمرو مايا كه امروزه گواتمالا خوانده مي شود را فتح و ماياها را كشتار نمود.



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=14285

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *